پیشِ مردم
کج مکن" گردن"
که حیرانت کنند...
آبرویت برده و بدتر
پریشانت کنند...
سفره دل باز کن درهنگام سجود،
پیشِ " الله" کن گدایی
تا که "سلطانت" کند..
نگران فردا نباش
خدا زودتر از تو آنجاست
در پناه خدا باشید
زندگی تو دائماً دربین دو نعمت قرار دارد
1 - اگر در خوشی باشی ، پس باید شکر گذار باشی (وسیجزی الله الشاکرین )
دراین صورت خداوند به شکر گذاران پاداش می دهد
2 - و اگر در سختی باشی پس باید صبر کنی ( انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب)
در این صورت نیز خداوند به صبر کننده گان پاداش می دهد
پس تو در هر دو صورت دائما در گرفتن پاداش خواهی بود و هر دو نعمت هستند
سختی ها را جزء نعمتهای الله حساب کن
برای دیدن خانواده بعد از 16 سال دوری به ایران رفته بودم، یک روز که با اتومبیل برادرم بودم، در یکی از خیابانهای شلوغ تهران پسری 14 - 15 ساله اجازه گرفت تا شیشه ماشین را تمیز کند ...
به او اجازه دادم و اتفاقأ کارش هم خیلی تمیز بود، یک 20 دلاری به او دادم با حیرت گفت؛
شما از آمریکا آمدید ؟
گفتم بله، بعد گفت امکان دارد از شما چند سوال درباره دانشگاههای امریکا بپرسم ، به همین خاطر هم پولی از شما بابت تمیز کردن شیشه نمیخواهم
رفتار مودبانهاش تحت تاثیرم قرار داده بود ..
گفتم بیا بنشین توی ماشین باهم حرف بزنیم ...
با اجازه کنارم نشست ... پرسیدم چند ساله هستی ؟
گفت 16 ...
گفتم دوم دبیرستانی ؟
گفت نه امسال دیپلم میگیرم ... گفتم چطور ؟
گفت درسم خوب است و سه سال را جهشی خواندم و الان سال آخرم ...
گفتم چرا کار میکنی ؟
گفت من دوسالم بود که پدرم فـوت شد ...
مادرم آشپز یک خانواده ثروتمند است ...
من و خواهرم هم کار میکنیم تا بتوانیم کمکش کنیم ...
اما درس هم میخوانیم ...
پرسید آقا شنیدم دانشگاههای آمریکا به شاگردان استثنایی ویزای تحصیلی و بورس میدهد ...
پرسیدم کسی هست کمکت کند ؟ گفت هیچکس فقط خودم و خودم ...
گفتم غذا خوردی؟
گفت نه ...
گفتم پس با هم برویم یک رستوران غذا بخوریم و حرف بزنیم ...
گفت به شرط اینکه بعد توی ماشین را تمیز کنم و من هم قبول کردم، با اصرار من سه نوع غذا سفارش داد و با مهارت خاصی بیشتر غذای خودش را در لابهلای غذای خواهر و مادرش گذاشت ..
.نزدیک به 2 ساعت با هم حرف زدیم ...
دیدم از همه مسائل روز خبر دارد و به خوبی به زبان انگلیسی حرف میزند ...
نزدیک غروب که فرید را ...( اسمش فرید بود ) نزدیک خان? خودشان پیاده کردم تقریبا اطلاعات کافی از او در دست داشتم ...
قرارمان این شد که فردای آنروز مدارک تحصیلیش را به من برساند مـن هم به او قول دادم که هر کاری که در توانم باشد برای اقامت او انجام دهم ...
حدود 6 ماهی طول کشید تا از طریق یک وکیل آشنا بالاخره توانستم پذیرش دانشگاه را تهیه کنم و آنرا با یک دعوت نامه از سوی خودم برای فرید پست کردم ...
چند روز بعد فرید بغض کرده زنگ زد و گفت من باورم نمیشود فقط میخواستم بگویم ما دو روز است تاصبح داریم اشک شوق میریزیم ...
با همسرم نازنین ماجرا را در میان گذاشته بودم ...
او هم با مهربانی ذاتیاش کمکم کرد تا همه چیز سریعتر پیش برود ...
خلاصه 6 ماه بعد در فرودگاه لس آنجلس به استقبالش رفتیم ...
صورتش خیس اشک بود و فقط از ما تشکر میکرد ...
وقتی دو سال بعد به عنوان جوانترین متخصص تکنولوژیهای جدید در روزنامه نیویورک تایمز معرفی شد به خود میبالیدیم ...
نازنین بدون اینکه به ما بگوید راهی برای آمدن مادر و خواهر فرید پیدا کرد ...
یک روز غروب که از سر کار آمدم نازنین سورپرایزم کرد و گفت خواهر و مادر فرید فردا پرواز میکنند ...
روز زیبایی بود ..
وقتی فرید آنها را دید قدرت حرف زدن و حتی گریه کردن هم نداشت فقط برای لحظاتی در آغوش مادر و خواهرش گم شد و نگاهمان کرد و گفت شما با من چهها که نکردید ...
مشغول پذیرایی از مهمانها بودیم که نازنین صدایم کرد و فرید را نشانم داد که با یک حوله و سطل آب شبیه اولین بار که در خیابان دیده بودمش داشت اتومبیلم را تمیز میکرد ...
?از خانه بیرون رفتم وبغلش کردم ..
گفت میخواهم هرگز فراموش نکنم که شما مرا از کجا به کجا پرواز دادید.
*دکتر فرید عبدالعالی*
یکی از استادان ممتاز و برجسته دانشگاه هاروارد آمریکا
انسانیت؛ انسان ها رابه اوج می رسانند.
انسان باشیم ، دستگیرباشیم ، مچگیرنباشیم.
زندگی کلبه ی دنجی است که در نقشه خود
دو سه تا پنجره ی رو به خیابان دارد
گاه با خنده عجین است و گهی با گریه
گاه خشک است و گهی شرشر باران دارد
زندگی مرد بزرگی است که در بستر مرگ
به شفابخشی یک معجزه ایمان دارد
زندگی حالت بارانی چشمان تو است
که در ان قوس و قزح های فراوان دارد
زندگی آن گل سرخی است که تو می بویی
یک سر آغاز قشنگی است که پایان دارد
زندگی کن
جانِ من،، سخت نگیر....
رونقِ عمرِ جهان، چند صباحی گذراست
قصه بودن ما
برگی از دفتر افسانه ای راز بقاست
جان من سخت نگیر
زندگی کوچ همین چلچله هاست
به همین زیبایی
به همین کوتاهى...
گاهی پیش میاد
برای داشتن بعضی چیزها تو زندگیمون
خیلی عجله می کنیم
و وقتی نمیشه
احساس نا امیدی می کنیم.
اماهر چیزی زمانی داره
و حکمتی پشتش هست که
ما نمی دونیم..
پس صبور باشیم.
یک فردِ خوب
همیشه در ذهنِ تو می مانَد،
یک فردِ بهتر
همیشه در رویای تو می مانَد،
اما...
یک فرد صادق
همیشه در قلب تو می مانَد..
بنگر تو کدامین هستی
اد خوبان نه حساب است
که فراموش شود
نه چراغ است
که خاموش شود
و نه سال است
که به آخر برسد
جویباریست ز محبت
که همیشه جاریست
آثار تقوا در زندگی
کسی که تقوا گزیند :
سختی ها از او دور گردند
تلخی ها شیرین و
فشار مشکلات و ناراحتی ها برطرف خواهند شد
مشکلات پیاپی و خسته کننده ، آسان گردیده
و مجد و بزرگی از دست رفته ،
چون قطرات باران بر او فرو می بارند
رحمت بازداشته حق باز می گردد و
نعمت های الهی پس از فرو نشستن
به جوشش می آیند و برکات تقلیل یافته فزونی گیرند.
یک دقیقه مطالعه
از روانشناسی پرسیدند:
بهترین الگو برای پیروزی درزندگی چیست؟
گفت : « کودکان» بهترین الگو هستند. گفتند :
کودکان که هیچ نمیدانند ، گفت : سخت در اشتباهید ،کودکان شش خصوصیت دارند که نباید هیچگاه فراموش کرد...
اول اینکه: همیشه بی دلیل شاد هستند
دوم اینکه: همیشه سرشان به کاری مشغول است
سوم اینکه: وقتی چیزی را میخواهند
تا بدست نیاورند دست از اصرار بر نمیدارند
چهارم اینکه: به هیچ چیز دل نمیبندند.
پنجم اینکه: وقتی با هم دعوا میکنند
سریع آشتی میکنند و از هم کینه به دل نمیگیرند
وششم اینکه به راحتی گریه میکنند.
پس کودکانه زندگی کنید.
اگر حوّا مانند زنان امروزی بود!*
فکر کن اگر حوا مانند زنان این زمانه بود، در توهم آزادی وظیفهی زنانگیاش را به باد فراموشی میسپرد؛
حتى مادر بودن، خواهر بودن، دختر یا همسر بودنش را نیز از یاد میبرد و خود را با شعارهایی مشغول میکرد که با فطرتش مغایر و علیه زن بودنش تمام میشد.
لذا وقتی که از آن درخت خوردند و خبر فرود به زمین به آنها میرسید، اگر حوا مانند زنان امروزی بود، عصبانی میشد و در روی همسرش فریاد میکشید:
ـ این گناه تو بود و تو باید به تنهایی جورش را بکشی؛ من برای بهشت آفریده شدهام و در بهشت خواهم ماند و با تو غیر از اینجا هیچ جای دیگری نمیام!
باز نزدیک شوهر رفته و با پنجهی دست به سینهاش میزد و میگفت:
طلاقم را بده، من از گناهت بری هستم، من بانوی اوّل جهانم، شخصیتم مستقل است، چگونه با ستارهای نگونبخت زندگی کنم، من برای نعمتهای جنت مهیا شدهام!
و باز بر تقدیر هم اعتراض میکرد و میگفت:
خدایا چرا مرا از ضلع جبرئیل و میکائیل نیافریدی یا حتى? از ضلع ابلیس؟! چرا مرا اسیر این انسان خطاکار کردی؟ این که گرسنه میشود، بیماری گریبانگیرش میَشود؟ مرا به تنهایی در بهشت میگذاشتی و آدم هم به تنهایی به زمین میرفت؟
این حوای زمانهی ماست؛ اما حوایی که دارای فطرت پاکی بود، به تقدیرش راضی شد و بدبختی و خستگی را بهانه نکرد؛ او ایمان داشت که خداوند خیر را رقم میزند؛
خروج از جنت او را به خود وا نداشت؛ بلکه وظیفهی خود و شوهرش هر دو توبه بود: ?فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ? [البقره: 37]؛
پس یاد گرفت آدم از پروردگار خویش سخنی چند، پس متوجه شد الله بر او، بیشک او توبه پذیر مهربان است.
خوشا به سعادت هر حوایی که به فطرتش بنازد.
این درس فقط درس فرمانبرداری نیست، بلکه رضایت با قناعت همقرین است که باید هر یکی از ما وظیفهی خودش را بشناسد؛
زن بداند که لباس مردان برازندهی او نیست و مرد بداند که هیچ کسی نمیتواند در واجبات نیابت دیگری را انجام دهد بلکه هر کسی را بهر کاری ساختند
هر وقت ترسی وجودت را فرا گرفت آهسته با خودت زمزمه کن ،
خدای من همان خدای موسی است که او را از نیل عبور داد و در آغوش دشمنش با ناز و احترام پروراند.
پس بگو با دل و جان لا اله الا الله
انسان زود پشیمان می شود؛
گاه از گفته و
گاه از نگفته هایش
اما سراغ ندارم
کسی را که
از "مهربانی" پشیمان باشد
خوش به حال آنکه
خوب میداند
مهربانی منطقی ترین
گفت و گوی زندگیست....
با "زبان" میشود مسخره کرد!
با "زبان" میشود روحیه داد!
با "زبان" میشود ایراد گرفت!
با "زبان" میشود تعریف کرد!
با "زبان" میشود "دل "شکست!
با "زبان" میشود دلداری داد!
با "زبان" میشود آبرو برد!
با "زبان" میشود آبرو خرید!
با "زبان" میشود "جدایی " انداخت!
با "زبان" میشود "آشتی " داد!
با "زبان" میشود آتش زد!
با "زبان" میشود آتش را خاموش کرد!
حواسمان به زبانمان باشد. همین.
: بسم الله الرحمن الرحیم
خمیــــــازه کشـــــیدن در نــــماز
پیامبــــر صلی الله علیه وســــلم فرمودنـــد:
خمـــیازهکشیدن از شیـــطان است
پس هــــرگاه یکی از شـــما خمیازه کـــشید
دهانــــش را ببندد،
چون بازکـــردن دهـــان از اعمال شیــــطان است
و اگر یکـــی از شما بگوید: هــــاه(دهانـــش را باز بکند) شیطـــان را خـــندانیده است
بــخاری (3289).
پیامبـــــر صلی الله علیه وسلم فرمـــــوده است:
وقـــــتی یکی از شــــما در نماز خــــمیازه کشید، دســــتش را روی دهانــــش قرار بدهد، چون شیطان همــــراه خمـــیازه وارد بــــدن او میشـــــود».
مســـــلم (2995).